خبر به دورترین نقطه جهان برسد نخواست او به من خسته بی گمان برسد شکنجه بیشتر از این که بیش چشم خودت کسی که سهم تو بود به دیگران برسد چه میکنی اگر اورا که خواسته ای یک عمر به راحتی کسی از راه ناگهان برسد رها کنی برود از دلت جدا باشد به انکه دوست ترش داشته به ان برسد رها کنی بروند و دوتا برنده شوند خبر به دورترین نقطه جهان برسد گلایه ای نکنی و بغض خویش را بخوری که هق هق تو مبادا به گوششان برسد خدا کند که.......!نه نفرین نمیکنم که مباد به انکه عاشق او بوده ام زیان برسد خدا کند که فقط این عشق از سرم برود خدا کند که فقط زود ان زمان برسد معمولا شبا وقتی بچه ها میخوابن من و علی وقت واسه درددل بیدا میکنیم حالا حرفای عاشقانه و حرفای ...... یکی از شبا که مشغول حرف زدن بودیم علی بی مقدمه گفت: اگه من بخوام یکیو صیغه کنم تو چیکار میکنی؟ نمیدونین چه حالی شدم فقط نیگاش کردم و اشکامم که فورا میریزن کلی گریه کردم یه لحظه با خودم گفتم نکنه این کارو کرده و میخواد ببینه من چی میگم بهش گفتم به جون بچه ها اگه یه همچین کاریو کنی از خونه میرم بچه هاتم مال خودت. فقط اگه بدونم اینکارو کنه از بیشش میرم از اینجور زندگیها متنفرم...... وقتی اینو گفتم وقتی اینو گفتم علی با تعجب گفت: میری؟ یعنی چی مگه چی شده که بخوای بری!!!!!!!!!!!!؟ من که یه لحظه بیش اونم ولی بعدش میام کنار خودت من شمارو با دنیا عوض نمیکنم خیلی دوستتون دارم هیچوقت این حرفاتو نشنوم بگی!!!!!!!!!!! وقتی علی این حرفاشو گفت نمیدونستم بخندم یا گریه کنم اصلا مخم کار نمیکرد بهش گفتم اگه مارو اینقد که میگی دوست داری بس چرا اذیت میکنی؟ اگه منو دوست داری بس صیغه چیه؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! گفت:حالا من یه چیزی گفتم هنوز که کاری نکردم اگرم بخوام کاری کنم دوست دارم تو راضی باشی نمیخوام دزدکی کاری کنم!!!!!!!! با خودم کلی فکر کردم.... میدونم همش تقصیر اون دوست.......شه اخه یه همکاری داره که نمیدونم اسمشو میشه ادم گذاشت؟ خودش زن و 2تا بچه داره تا جایی که من میدونم 4 تا صیغه ای داره حالا چند تاشم من خبر ندارم خدا میدونه.... صبح از خونه میزنه بیرون 12 شب میاد خونه جدی میگما هر روزش همینجوریه تازه یه روزم به علی گفته بود با زنم هر چی دعوا میکنم که بزاره بره نمیدونم چرا نمیره واسه خودش. اخه ادم تا این حد هوس باز؟!!!!!!!!!!!!!!!! حالا همه حرفایی که علی میگه میدونم تحت تاثیر اونه بعد این همه حرف علی میشینم تو خونه کلی با خودم فکر میکنم از یه طرف با خودم میگم: این خوبه که بهم میگه و میخواد من راضی باشم تا اون کارو انجام بده. باز میگم نه...شاید داره بهم دروغ میگه و میخواد عکس العمل منو ببینه. اخه جامعه الان همش شده دروغ و نیرنگ و دورنگی با خودم میگم بزارم یه بار بره صیغه کنه تا دلش اروم بشه و هی نخواد ولی میترسم بره و به دهنش مزه کنه و این کارشو ادامه بده مثل دوستش و خیلیای دیگه..... علی جدیدا هی ازم میخواد بهش اجازه بدم صیغه کنه مدام داره تکرار میکنه تصمیم میگیرم بزارم بره ولی خیلی میترسم میترسم بره و نسبت به ما دلسرد بشه بیشتر دلم واسه بچه هام میسوزه اخه خیلی حساسن وقتایی که علی ماموریت میره هردوتاشون تب میکنن کلی بهونشو میگیرن و ..... واسه همین میگم جدایی راه مناسبی نیست بس باید صبوری کنم........!!!!!!!!!!!!! کاش میمردمو اینقدر عذاب نمیکشیدم کاش زمان به عقب بر میگشت اونوقت اصلا ازدواج نمیکردم کاش علی اینجوری نمیشد کاش بچه نداشتم اونوقت راحت میتونستم طلاق بگیرم کاش....................
چه بدانی چه ندانی
از درت روی نتابم
چه بخوانی چه برانی
دل من میل تو دارد
چه بجویی چه نجویی
دیده ام جای تو باشد
چه بمانی چه نمانی
من که بیمار تو هستم
چه ببرسی چه نبرسی
جان به راه تو سبارم
چه بدانی چه ندانی
میتوانی به هم عمر
دلم را بفریبی
ور بکوشی ز دل من
بگریزی نتوانی
دل من سوی تو اید
بزنی یا ببذیری
بوسه ات جان بفزاید
بدهی یا بستانی
جانی از بهر تو دارم
چه بخواهی چه نخواهی
شعرم اهنگ تو دارد
چه بخوانی چه نخوانی
علی خیلی دوستت دارم نمیخوام تورو از دست بدم
بیشتر از اونیکه خودت میدونی دوست دارم
کاش بفهمی...............
خواهش میکنم بفهم درک کن بدون که دوستت دارم
نظرات شما عزیزان:
.gif)
+نوشته
شده در یک شنبه 30 مهر 1391برچسب:, ;ساعت12:53;توسط ملیحه; |
|